دفتر دل

حس زنانگی !!!

آری
من زنانگی ام را با تو شناختم
در میان نفس ها
و دست های گرمت
در آن هنگام  که در تو گم نه
با تو می آمیختم                    
دیگر من  تمام  تو بودم
و تنم  بوی تو را می داد
نمی خواستم  بدانم  که خورشید از کدام  سمت  طلوع می کند
زیرا  تو بودی
تو که مرا                                
با حس لحظه های ناب آشنا کردی
به اوج لذت رساندی
وقتی که صدایم میزدی
با نفس هایی که پر بود از من
و حالا دیگر
من زنی نیستم در آستانه فصلی سرد
زنی هستم
در آستانه حسی تازه


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد